جدول جو
جدول جو

معنی راه خرج - جستجوی لغت در جدول جو

راه خرج
(خَ)
مخارج و هزینۀ راه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاه ترج
تصویر شاه ترج
شاه تره، گیاهی خودرو با گل هایش ریز خوشه ای قرمز رنگ که مصرف دارویی دارد
شهترج، شیترک، شیطره، سرخیوس، هلیانه، خامشه
فرهنگ فارسی عمید
(خَ رَ)
دهی است از دهستان شمیل بخش مرکزی شهرستان بندرعباس که در 84 هزارگزی شمال خاوری بندرعباس بر سر راه فرعی میناب به کهنوج واقع شده. جلگه و گرمسیر است و289 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه، محصولش خرما و غلات، شغل اهالی زراعت و راهش فرعی است. مزرعۀ میرآقاجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
مرکب از: شاه + وش پسوند اتصاف، چون شاه. همانند شاه در بزرگی و ممتازی:
هر آن کس که شد در جهان شاه وش
سرش گردد از گنج دینار کش.
فردوسی.
پسر بد مر او را گرانمایه شش
همه راد و بینادل و شاه وش.
فردوسی.
یارب آن شاه وش ماهرخ زهره جبین
درّ یکتای که و گوهر یکدانۀ کیست.
حافظ.
، پادشاهی و سلطنتی، دوشیزه و باکره و بکر. (ناظم الاطباء). دو معنی اخیر جای دیگر دیده نشد
لغت نامه دهخدا
(بُ)
نام برجی از قلعۀ اکبرآباد و شاه جهان آباد. (بهار عجم) (آنندراج). شه برج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
عمل راه خور. راه بریدن بسرعت. (از بهار عجم) (از آنندراج) :
این رخش که مثلش نجهد برق جهان
چون صیت شهنشاه دود گرد جهان
بر مائدۀ طی مکان مهمان است
در راه خوری نقش سمش گشته دهان.
ظهوری ترشیزی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(جَ خِ)
قصبه ای است که در 35هزارگزی شمال شرقی ’دهولپور’ در هندوستان واقع است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(هََ زَ / زِ خَ)
مسرف که خرج بیجا و بی صرفه کند. تلف خرج. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
دهی از بخش دهدز شهرستان اهواز، واقع در 17هزارگزی جنوب خاوری دهدز در کنار راه مالرو پیربه به سرتول. دهی است کوهستانی و معتدل، و سکنۀ آن 95 تن میباشد. آب ده از چشمه و قنات تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان گیوه چینی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راه بر
تصویر راه بر
مدیر
فرهنگ واژه فارسی سره